یک قطره دلتنگی

نا گفته های من به تو

عابدي بود در بني اسراييل كه هرگز متوجه دنيا نشده بود،تا اين كه ابليس

 

بچه هاي خود را جمع كرد و گفت: كيست كه برود و فلان عابد را گمراه كند؟

يكي از آنها گفت: من مي روم.

پرسيد: از چه راه او را گمراه خواهي كرد؟

گفت: از راه زنان.

گفت: كاره تو نيست. او هنوز با زنان معاشرت نكرده و لذت آن را درنيافته است.

ديگري گفت: من مي روم. پرسيد: از چه راهي؟

گفت: از راه شراب.

گفت كار تو نيست.

ديگري گفت: من مي روم.پرسيد : از چه راهي؟

گفت : از راه عبادت!

گفت: برو! تو قدرت اين كار را داري.

آن گاه آن شيطان به صورت مردي مجسم شد و به عبادتگاه او رفت و

 

در برابر او ايستاد و مشغول عبادت شد.

 

عابد خواب و استراحت مي كرد ولي شيطان به خواب نمي رفت.

عابد به آن شيطان گفت: چه كرده اي كه چنين تواني يافته اي كه از عبادت خسته نمي شوي؟

 

شيطان جوابش نگفت و همواره به عبادت ادامه مي داد.


بعد از التماس زيادي گفت: اي بنده خدا! گناهي كردم كه هرگاه آن را به خاطر مي آورم،

 

اين توان را پيدا مي كنم.عابد گفت: بگو چه گناهي كردي كه من هم انجام دهم تا به مرتبه تو برسم؟

گفت: داخل شهر شو و خانه فلان فاحشه را بپرس و با او زنا كن.

عابد با همان جامه عبادت به خانه فاحشه رفت.

مردم گمان كردند كه براي هدايت او آمده است.

زن گفت: اي مرد! كسي با چنين قيافه اي نزد من نيامده است، قصد تو چيست؟


چون عابد قصه خود را باز گو كرد،زن گفت: بنده خدا ترك گناه كه آسان تر از توبه كردن.

 

البته آن مرد شيطان بوده كه بر تو مجسم شده است. برگرد به عبادتگاه خود.


عابد برگشت و آن زن فاحشه همان شب مرد.



چون صبح شد بر در خانه او نوشته شده بود كه

 

بر جنازه فلان زن حاضر شويد كه او از اهل بهشت است .

مردم به شك افتادند و سه روز او را دفن نكردند

 

تا اين كه حق تعالي به پيامبري از پيامبران وحي فرمود:

 

برو بر فلان زن نماز گذار و مردم را امر كن كه بر او نماز گزارند

 

؛ كه من او را آمرزيدم و بهشت را بر او واجب كردم، به سبب آنكه

 


او بنده مرا از معصيت بازداشت.

[ سه شنبه 7 خرداد 1392برچسب:, ] [ 8:49 ] [ ناهید ] [ ]

 

حتی نیمه پر هم نیستند ؛

وقتی چشمها جور دیگر می بینند .

وقتی دوست همه جا حضور دارد،

وقتی لطفش همه جا را پر کرده

آری ...  چشمها را باید شست ...

بیایید لیوانها را به کناری بگذاریم ،

وقتی دریای رحمتش را کرانه نیست ...

الحمد لله رب العالمین ...



[ دو شنبه 6 خرداد 1392برچسب:, ] [ 10:35 ] [ ناهید ] [ ]


مرد من با دو پای خود امد


با غرور و مردانگی اش امد


میشود خستگی هایش را فهمید


چشمانش حرفی جز برای من ندارد


باید زن باشی تا بفهمی


حتی یک شاخه گل


وقتی از دست مردی میرسد


که دستانش جز برای تو نیست


چه عشقی دارد...


مرد من روزت مبارک...


 

[ جمعه 3 خرداد 1392برچسب:, ] [ 9:36 ] [ ناهید ] [ ]